عـشـق ایـنـجـا اوج پـیـدا مـیـکـنـد
از آســــمــان چه خـبـر آقا سـیـد ....؟! میـــدانی دستـم که به جایی نمی رسد دلــ ـ ـم به دامانت؛ فکری به حـــالم کن ... مـی شود مرا هم آسـمـانی کنی؟؟!
وقتی پا میگذاری روی خـاک های شلمچه انگار از دنیا بریده میشوی انگار وابســتگی ها حقیر میشوند پیش چشمانت ...
حقــا که شـلـمـچه بوی چــادر خاکی مادرمان زهــرا (سلام الله علیها) میدهد.
حقا که قطعه ای از بهـشـت است محل عروج عاشـقان حضرت مادر ...!
++ روضه حضرت زهرا ســخته،
ولی سخت تر از اون، وقتیه که پیش شهدایی باشی که امضای شهادتشونُ از خود حضرت گرفتند.
آی شهــدا با شـُمــایـَم !
نیروهای جامانـده در خاکریز دنیا ، از نـَفـَس افتـاده انـد...
++خورشـــید اینجا
عشـــــــــــــــــــق اینجا
گنـــج اینجاستمهــمانسرای کربلــــای پنــــج اینجاست
این خاک گلـگون تکه ای از آسـمان است
اینجا عبــادتگاه فوجی بی نشان است...
++راوی میگفت فاطـمـیه که بیایی یادمانهای دفـاع مقدس، جنس زیارتت فرق میکند... خصوصا وقتی بروی یادمانهایی که رمز عملیاتشان یا زهــــرا بوده ...
میگفت برای منِ جامانده دعا کنید .. : (
++ طلائیه، تو مرا فهماندی عشق چه معنا دارد ...!
دل نوشت: دلتــــ که گرفت، دیگر منت زمینــ را نکش؛ راه آســـمان را ببین .... پَر بکش او همیشـــه آغوشش باز است، نگفته تو را می خواند...
عشق نوشت: چه شبى است امشب خدایا! این بنده تو هیچگاه اینقدر بیتاب نبوده است. این دل و دست و پا هیچگاه اینقدر نلرزیده است. این اشـک اینقدر مدام نباریده است. چه کند عـلـى با اینهمه تنهایى!
- پیامیر - صلوات الله علیه - از همان اول گفته بود هم تـای ِ او ، فاطـمـه - سلام الله علیها - است . دو تا شـد کـمـرش؛ وقتـی داشت هم تایش را می ســپرد به خــاک ... : ((
بی ربط نوشت: بالاخره چشمانم به جمال حضرت آقا در حسینیه امام خمینی روشن شد .. حضرت عشق، فدای اشک هایت!