ما عشـــق را پشتِ در این خانه دیدیم ...!
خـــــادم الرضـــــا | شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۳۰ ب.ظ |
۵ نظر
محــــراب می نالید و منبـــر داشت میسوخت
جانــکاه، قــــرآنی که زیر دست و پا بود
آتش ســـرایت داشت؛ هیئت کربــلا شد
باغ خـــــدا یک بار دیگر داشت می سوخت
ناصر که آب آورد ســـــنگر داشت می سوخت
آمد صدای ســـوووت؛ آب از دستش افتاد
سجاد، از سجده که سر برداشت، می سوخت
خط زیر آتش بود؛ معبر داشت می سوخت
برگشتم و دیدم میان روضه غوغاست
دیدم که زخم و تشنگی اینجا حقیرند
گودال، گل می داد و خنجر داشت می سوخت
شب بود و بعد از شام برگشتم به خانه
دیدم که بعد از قرن ها در داشت می سوخت
ما عشـــــق را پشت در این خانه دیدیم
زهــرا در آتش بود؛ حیــدر داشت می سوخت
دل نوشت:
سلام بزرگوار.تسلیت عزای حضرت مادر.............